توضیحات
دکتر سیمفروش هم اکنون مدیر گروه اورولوژی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ، رئیس بخش ارولوژی مرکز پزشکی لبافی نژاد ، رئیس بخش پیوند کلیه این مرکزو عضو هیات علمی انجمن بینالمللی اورولوژی است . وی علاوه بر فعالیت بینظیر در حوزه درمان به نحو برجستهای در بخشهای پژوهشی فعال بوده و مقالات متعددی را در نشریات علمی بینالمللی منتشر کرده است. این استاد برجسته دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در همایش چهرههای ماندگار به عنوان چهره ماندگار کشوری معرفی شد.
مصاحبه:
تنظیم وقت مصاحبه با دکتر ناصر سیم فروش کار راحتی نبود. او هر چند همیشه جوابگوی تلفنش هست ولی تمایلی به مصاحبه نداشت و میگفت: اهل این نیست که بنشیند از خودش حرف بزند( من کار خاصی نکردم هرچه بوده انجام وظیفهام بوده به عنوان پزشک ، منتی به سر کسی ندارم.) سیم فروش خوش صحبت و خوش مشرب هنوز در آستانه 70 سالگی با تمام توان کار میکند تا گره از کار بیماری باز کند. او حالا بعد از سی سال تدریس یک سیستم و مجموعهای از پزشکان و فلرغ التحصیلانی دارد که در تمام کشور پخش شدهاند، شاگردان دیروز و متخصصان و فوق تخصصان امروز که کارنامه درخشانی از پیوندهای موفق کلیه و درمانهای اورولوژی دارند، همان دانشجویانی که امروز سیم فروش با افتخار از آنها حرف میزند و میگوید: کجای دنیا میتوانستم بمانم و کار کنم و اینها را داشته باشم، اینها ثمره زندگی من هستند و شما باید بروید سراغ کسانی مثل دکتر اکبرزاده که بیش از هزار پیوند موفق در شهر کوچکی مثل بابل داشته یا دکتر فاضلی در زاهدان که ما او را قهرمان پیوند کلیه در ایران میدانیم اینها را به جامعه معرفی کنید که مایه آبروی جامعه پزشکیاند و گرنه من که کاری نکردم.
دکتر ناصرسیم فروش میگوید: اصالتش به تبریز برمیگردد و مونتاژ تهران است ومتولد سال 1326است. او پس از طی دوره دبیرستان با موفقیت، سال 1344 با رتبه 44 از بین شصت هزار نفر داوطلب کنکور وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد و سال ششم پزشکی در امتحان ECFMG برای گذراندن دوره تخصصی در آمریکا پذیرفته شد. در سال 1351 از دانشکده پزشکی فارغالتحصیل و پس از سه سال خدمت به عنوان پزشک عمومی برای گرفتن تخصص به آمریکا عزیمت کرد و (سال 1359) با موفقیت در رشته جراحی کلیه و مجاری ادراری تناسلی از آمریکا فارغ التحصیل شد و همان سال باوجود پیشنهادات بسیار برای ماندن، با توجه به نیاز شدید کشور به ایران برگشت و در یزد شروع به فعالیت کرد. با شروع جنگ بنا به خواست دکتر منافی، وزیربهداشت وقت به تهران آمد تا نسبت به راهاندازی یک مرکز درمانی بیماریهای کلیه اقدام کند و این کار را در بیمارستان شهید دکتر لبافی نژاد انجام داد که پس از گذشت 30 سال هنوز مرکز ارجاع بیماریهای کلیه در کشور به شمار میرود و توانسته است متخصصان و فوق تخصصان کارآمدی را در سطح کشور تربیت کند. دکتر سیمفروش هم اکنون مدیر گروه اورولوژی دانشگاه، رئیس مرکز پزشکی لبافی نژاد، رئیس بخش پیوند کلیه این مرکزو عضو هیئت مدیره انجمن بینالمللی اورولوژی است. وی علاوه بر فعالیت بینظیر در حوزه درمان به نحو برجستهای در بخشهای پژوهشی فعال بوده و مقالات متعددی را در نشریات علمی بینالمللی منتشر کرده است. این استاد برجسته دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در همایش چهرههای ماندگار به عنوان چهره ماندگار کشوری معرفی شد. دکتر ناصر سیمفروش پزشک ماندگاری است که نخستین دانشها را در علم اورولوژی کشور ارائه داد و با وجود پیشنهادهای مختلف از کشورهای دنیا هرگز وطن را به تبلیغات وسوسهبرانگیز نفروخت. اقدامات سیم فروش سبب شد تا اورولوژی کشور به سمت خودکفایی پیش برود.
سپید: چطور شد که پزشک شدید؟
پزشکی از نظر من یک توفیق الهی بود که خدا توفیق آن را به من داد و من بابت این توفیق هم خوشحالم و هم شاکر خدا. تا به حال خیلی به اینکه چرا پزشک شدم فکر نکردم. میدانم چرا اورولوژی را انتخاب کردم ولی دلیل اینکه چرا پزشک شدم را خیلی دقیق نمیدانم.
فکر میکنم شاید چون خیلی عاطفی بودم، ازطرفی از وقتی به یاد دارم با قرآن مانوس بودم و از سیکل دوم دبیرستان خیلی مذهبی شدم. فکر میکردم پزشکی راه خوبی برای رسیدن به خدا است شاید قویترین انگیزه من همین اعتقادات مذهبیام بود. شناخت انسان و آناتومی آن یک جورهایی راه شناخت خدا هم هست.
وقتی بچه بودم، مادرم دستم را میگرفت و به مسجد میبرد و من با این چیزها مانوس بودم و این بزرگترین لطفی بود که خدا نصیبم کرد. اگر لطف خدا نبود من به راه هدایت نمیآمدم و من امروز هر چه دارم ناشی از همین لطف است و برکت از سر سفره قرآن است.
ببینید پزشکی رشته بسیار سخت و پرمسئولیتی است روبهرو شدن با جان انسانها کار بسیار سختی است و اگر لطف و عنایت خدا نباشد کار سختتر هم میشود.
سپید: الگوی خاصی نداشتید؟
هیچ پزشکی در خانواده ما نبود و من اولین پزشک بودم، کسی نبود که ببینم. الان دوتا از بچههای من پزشکاند وبعد از من این مسیر برای بچههای نسل بعدی فامیل بازشد.
سپید: آرزوی پدرو مادرتان بود که پسرشان دکتر شود؟
نه اصلاً. پدرم که مشغول مغازه داری خودش بود. از اسممان هم معلوم است که پدرم در کار واردات و فروش لوازم ساختمانی بود و در کار بازار بود. تابستانها که میرفتم مغازه پیش پدرم، اصلااز این کار خوشم نمیآمد کتابم را با خودم میبردم و در گوشهای کتاب میخواندم.
سپید: پدرتان اعتراضی نمیکردند یا دوست نداشتند که شما حرفه ایشان را ادامه دهید؟
هیچ وقت به ما چیزی را تحمیل نکردند. من خودم به شدت به درس خواندن علاقه داشتم. سیکل دوم که بودم به پدرم اصرار کردم و با گریه اجازه گرفتم که امتحان ورودی البرز شرکت کنم. قبول شدم وثبت نام کردم و سال بعد شاگرد اول شدم. پلههای البرز را که رفتم بالا دیدم اسمم را نفر اول نوشتهاند و هنوز طعم شیرین آن لحظه را به یاد دارم که چقدر خوشحال شدم. جایزهام بلیط مشهد بود.
سپید: چرا مدرسه برایتان اینقدر اهمیت داشت؟
اولا که البرز آن زمان بهترین و معروفترین مدرسه پسرانه تهران بود و دوم اینکه دوسال رفتم مدرسه سینا و خیلی اذیت شدم. بچههای خوبی نداشت، یک سینمایی هم روبهروی مدرسه بود که بعد از مدرسه بچهها میرفتند سینما و خیلی کسی اهل درس خواندن نبود، برای همین به پدرم اصرار کردم که حتماً مدرسهام را تغییر بدهد.
سپید: سینما نمیرفتید؟
نه من بچه مثبت بودم و اهل این چیزها نبودم.
سپید: وقتی به گذشته برمی گردید به نظرتان چه چیزی باعث شده بود که شما درسنی که همه بچهها یک شیطنتهایی را دوست دارند شما به فکر تغییر مدرسه بوده و نمیخواستید که مثل بقیه باشید؟
سوال سختی است، ولی در مجموع فکر میکنم یکسری مسائل است، زندگی مادرم و اعتقاداتی که داشت خیلی مهم بود. مادرم میگفت، من را بی وضو شیر نمیداده و من از وقتی به یاد دارم مادرم را در حال نماز میدیدم. یکی از کسانی که در تربیت معنوی من سهم داشت، شوهر خالهام بودند که کتابفروشی داشتند و قرآن چاپ میکردند و من خیلی دوستش داشتم و شاید یک جورهایی کتابخوانی و درس خوانی من به همین دلیل بود. سالی که کنکور داشتم رفتم مشهد و صبحهای خیلی زود به حرم میرفتم و بعد برمی گشتم و تمام وقت درس میخواندم به قول بچهها خرخونی میکردم تا کنکور قبول شوم. همان سال نفر 40 شدم بین 60 هزار نفر و با رتبه 11 فارغ التحصیل شدم.
سپید: با وضو شیردادن از نظر علمی تاثیر خاصی دارد؟ یعنی علم چنین تاثیراتی را تایید میکند؟
من خیلی به این مسائل معتقدم. حتماً تاثیر دارد. حالت روحی مادر روی جنین تاثیر دارد این یک مسئله تایید شده علمی است. من به خدا اعتقاد خیلی قوی دارم و در هیچ شرایطی این اعتقادم را حتی کمرنگ نکردم و فکر میکنم این بهترین چیزی است که دارم. بیشتر لحظههای روزم را به یاد خدا هستم. من از آدمهای دیگر یاد گرفتم و سالهاست با آنها عجین هستم.
سپید: این اعتقادها در تخصص یک پزشک چقدر نقش دارد؟
خیلی زیاد. صد درصد نقش دارد. آدم وقتی پشتوانه محکمی در زندگی داشته باشد هیچ سختی و مشکلی در زندگی نمیتواند او را متزلزل و سست کند. در گرفتاریها و مشکلات ایمان به خدا خودش را نشان میدهد. آدمهای با ایمان کمتر دچار افسردگی و مشکل میشوند. کسانی که با خدا در ارتباطاند به آینده امیدوارند و به اخلاق بیشتر پایبندد و قطعاً در تخصص خودشان هم همیشه خدا را میبینند.
سپید: این اخلاق و اعتقاد چقدر در جامعه پزشکی کنونی ما وجود دارد؟
ببینید جامعه پزشکی بخشی جداییناپذیر از کلیت جامعه است. ما جدا نیستیم. پزشکان را باید داخل همین جامعه بررسی کنیم. وقتی جامعه کنونی ما به سمتی رفته که همه فقط مادیات و رفاه و تجملات را میبینند و مردم فکر میکنند که مقام و پول بیشتراصل شده تمام مناسبتها برهمین اساس شکل گرفته است. سبک زندگی اگر الهی و قرآنی تنظیم شود خیلی چیزها فرق میکند.همه ما گرفتار زیاده خواهیها شدهایم. سطح توقع بچهها و همسران بالا رفته زمانیکه آدم گرفتار زیاد خواستنها شود، هرلحظه ممکن است دچار لغزش و خطا شود. خلاصه اینکه اگر جوانها به دنبال زندگی راحت هستند ملاک پول و امکانات نیست. باور کنید پول زیاد حرص و زیاده خواهی میآورد و آرامش روحی را از بین میبرد، چون تمامی ندارد، چون حد ومرزی ندارد.
وقتی صبح که از خانه بیرون میآیید به این دید نگاه کنید که کار برای کسب روزی حلال عبادت است خیلی اتفاقها میافتد. دیگر حاضر نیستید برای به دست آوردن پول بیشتر هرکاری بکنید. دیگر وقتی بیماری میآید که پول جراحی ندارد، شما در مضیقه و تنگنا قرارش نمیدهید که تا اینقدر پول ندهی عملت نمیکنم، اینجا وقتی خدا را ببینید و ملاک ومعیار ذهنیتان رضایت خدا باشد از بیمار فقیر پولی نمیگیرید و یقین دارید که خدا جای دیگری برایتتان جبران میکند. ما اگر بتوانیم بچهها را با دغدغه رضایت خدا بزرگ کنیم گره از خیلی مشکلات باز میشود. ارتباطات معنوی مسیر رشد ماست و ضرری هم برای ما ندارد. دین افیون تودهها نیست بلکه عامل زنده کردن انسانها است.
سپید: آقای دکتر این حرفها را دانشجویان پزشکی از شما قبول میکنند؟
من کلاسهایم را عاشقانه دوست دارم و هنوز هم کلاسهای دانشکده پزشکی میروم و خودم را فقط مقید به دورههای تخصصی نمیدانم. در همین کلاسها یک ساعت و نیم را با مشارکت خود بچهها مباحث علمی مطرح میکنیم و نیم ساعت آخر را درباره حرفهایبودن با بچهها حرف میزنم. اینکه یک پزشک باید چطوری لباس بپوشد، با مریض حرف بزند همه اینها اصولی دارد که باید به بچهها آموزش داده شود. ببینید حرف زدن پزشک، تن صدا و لحناش همه برای بیمار یک پیامهایی دارد. من به دانشجوها میگویم تحت هیچ شرایطی بالای سر مریض با صدای بلند حرف نزنند، شوخی نکنند و این را همیشه مدنظر داشته باشند که باید با رفتارشان به مریض آرامش بدهند.
لباستان باید لباس یک پزشک باشد تمیز و اتو کشیده و مرتب باشید همیشه و همهجا اینها را ما میتوانیم به دکترهای آینده آموزش بدهیم. بچههایی که به بخش من میآیند همان روز اول به آنها میگویم که اگربه سی جزء قرآن مسلط شوند دو نمره تشویقی به آنها میدهم و جالب اینکه خانمها خیلی بیشتر این نمره را میگیرند.
من تمام تلاشم را میکنم تا به دانشجویانم یاد بدهم که بیمار را به شکل یک جسم نبینند روح او را بینند، همین نگاه باعث میشود تا مریض را به شکل یک انسان ببینند نه یک منبع درمان نه اینکه او چقدر سود برای من دارد بلکه این را ببینند که او به عنوان یک پزشک چه سودی میتواند برای بیمارش داشته باشد. ما باید در درجه اول شاگرد پروری کنیم.
سپید: به نظرتان در مجموع در این بحث شاگرد پروری کارنامه موفقی داریم؟
ما تلاشمان را کردیم ولی ببینید، نمیتوانیم دانشجویان پزشکی را از کل جامعه جدا کنیم. ما در کل در بحث آموزههای دینی موفق نبودیم. چند وقت پیش در حرم امام رضا داشتم نماز جماعت میخواندم، پیش من پسر مدرسهای نشسته بود از او پرسیدم که در مدرسه چقدر قرآن میخوانند برای من جالب بود که اصلاً درس جدیای برایشان نبود در حالی که ما 40 سال پیش در همین دبیرستان البرز خیلی منظمتر و جدیتر قرآن میخواندیم. من درسهای قرآن و شریعت که میخواندم را هنوز یادم هست. ما الان در جمهوری اسلامی پزشک داریم که قرآن خواندن را بلد نیست و این فاجعه ماست.
سپید: یعنی با قرآن خواندن مشکلات اخلاقی جامعه حل میشود؟
بله. ببینید ما از زمان دبستان مدام به این فکر هستیم که بچههایمان زبان انگلیسی را خوب یاد بگیرند که بزرگ که شدند، بتوانند به خارج از کشور بروند ولی هیچوقت به این فکر نمیکنیم که چطور میتوانیم انسان تربیت کنیم. دغدغه نداریم که چطور آدم بسازیم. در صورتی که اگر از اول با قرآن مانوس باشیم حتماً انسان بهتری تربیت میشود. ما به جایی رسیدیم که هر چه غنیتر میشویم از خدا دورتر میشویم. فکر میکنیم مال دنیا ما را جاودانی میسازد.اذان تلفن خداست وقتی خدا زنگ میزند چند درصد ما به موقع جواب میدهیم؟ اینها نقصهای فرهنگی ماست. رهبران جامعه الگو هستند و ما باید الگو سازی خوبی کنیم. ما به این مسائل اهمیت نمیدهیم و خدا هم به ما اهمیت نمیدهد ووضع همینی میشود که میبینید. اگر همه از بچگی مقید به اخلاق و خدا باشیم خیلی اوضاع ما فرق میکند.
سپید: با این ملاحظات و دغدغهای که دارید به اخلاق حرفهای فعلی چه نمرهای میدهید؟
من خودم را در جایگاهی نمیبینم که بخواهم به یک مجموعه بزرگ نمره بدهم. من به خودم نمره زیر صفر میدهم. باز هم تایید میکنم که پزشکان را در کل جامعه باید دید و قضاوت کرد و معتقدم که نمره ما از خیلی از اقشار دیگر بهتر است. ما پزشک خوب کم نداریم، پزشکانی که با جان و دل و بی سروصدا کار میکنند ولی خوب یک نقصهایی هم دیده میشود.متاسفانه موارد بد را میبینیم و بزرگ میکنیم و خوبها را کمتر میبینیم. در هر جامعهای خوب و بد وجود دارد.
سپید: قبول دارید که اخلاق پزشکی در جامعه زیر سوال رفته؟
بله متاسفانه. نمود کار ما بیشتر است چون با جان انسانها در تماس هستیم. اگر یک پزشک سیگار بکشد تاثیرش خیلی بدتر است. انتظارات از ما زیاد است. ببینید در هر قشری خطا وجود دارد چقدر غذای تقلبی و آلوده در جامعه عرضه میشود و خیلی هم به چشم نمیآید. اگر پزشکان ما بد هستند کل جامعه بد است اگر ما خوبیم یعنی جامعه خوب است.
سپید: این خیلی دفاع تمام قدی از جامعه پزشکی است.
دفاع نیست واقعیت است. پزشکها بچههای خود ما هستند از دل همین جامعه آمدهاند از خارج که وارد نکردهایم اگر بد هستند ما آنها را بد تربیت کردیم و محصول یک جامعه مادیگرای بد هستند. ما باید سرچشمه اشکال را پیدا کنیم.
ما بحران اخلاقی نداریم. ما از خیلی از پزشکان سایر کشورها بهتر هستیم من دیدم و این مقایسه را براساس واقعیت میگویم.
سپید: شما جراح ثروتمندی هستید؟
در مقایسه با حجم کاری که دارم جراح متوسطی هستم. من تا به حال یک تومان بیشتر از تعرفه قانونی بیمارستان پول نگرفتهام. رابطه مالی با بیمارانم ندارم. همه چیز براساس تعرفه است و با حسابداری بیمارستان واگر بیمار پول نداشته باشد، هیچ حق الزحمهای از او نمیگیرم.
سپید: زندگیتان تامین میشود؟
چرا نباید تامین شود؟
سپید: خیلی از همکاران شما میگویند: چون زندگیشان با این تعرفهها تامین نمیشود حق دارند که زیرمیزی بگیرند؟
من معتقد نیستم. من همه جوره زندگی کردهام. 4 سال در یک خانه اجارهای زندگی میکردم که یکی از اتاقهایش پنجره نداشت، وقتی بچه اولم به دنیا آمد همسرم بچه را حمام میکرد همسایهها اعتراض میکردند که چرا آب زیاد مصرف میکند. من همه جوره زندگی کردهام و هیچ وقت این چیزها برایم دغدغه نبوده. وقتی امریکا بودم، میتوانستم خیلی پول دربیاورم ولی نکردم و برگشتم ایران. هیچ وقت به مریضم به چشم یک منبع مالی نگاه نکردم و به شدت معتقدم که خدا روزی هر کسی را مقدر کرده و نباید برای روزی بیشتر حرص زد. دنبال مال دنیا نمیدوم من در راه کسب روزی حلال کار میکنم و بقیه را میسپارم به خدا. 80 درصد وقت من در همین بیمارستان لبافی نژاد میگذرد. گاهی جمعهها از شش صبح تا ده شب جراحی میکنم در همین بیمارستان دولتی و با همین تعرفههای دولتی. هیچ وقت در قید و بند پول درآوردن زیاد نبودم وواقعا شاکر خدا هستم. من طی این سالها بیش از 3 هزار پیوند کلیه انجام دادهام. از صبح تا شب کارم عملکردن است و فقط میخواهم گرهای از کار مردم باز کنم.
سپید: این ساعت کاری لطمهای به زندگی شخصیتان نمیزند؟
وقت یکی از نعمتهای خداست، اگر مدیریت آن را داشته باشی که بتوانی آن را مدیریت کنی هم به کارت میرسی و هم به زندگی خانوادگی. به نظر من اینها منافاتی با هم ندارد و اگر اخلالی به وجود میآید از عدم مدیریت و برنامه ریزی ماست. من همیشه خانواده دوست بودم و برای همسرم و بچهها کم نگذاشتهام.
سپید: از چیزی درگذشته پشیمان نیستید؟ اینکه کاش برنمیگشتید؟
حتی برای لحظهای پشیمان نشدم. کجای دنیا میتوانستم زندگی کنم که چیزهایی که امروز دارم را داشته باشم؟ بیشتر بچههایی که هم دورهایهای من در دانشکده بودند الان در امریکا هستند. ما سه نفر بودیم که بچههای درسخوان کلاس بودیم، فقط من در ایران هستم و دونفر دیگر امریکا هستند من خودم را خیلی خوشبختتر از آنها میدانم. من الان شبکهای از فارغ التحصیلان در سرتاسر ایران دارم که مثل بچههای من هستند. این بچهها عشق من و سرمایه زندگی من هستند. درزاهدان و بابل پیوندهایی انجام میدهند که در کل دنیا بی نظیر است. همه از بچههای خود ما هستند. آنهایی که امریکا ماندند شاید زندگیهای مرفهتری دارند ولی این سرمایهای که من دارم را ندارند .
سپید: چندتا فارغ التحصیل دارید؟
ما امروز بیش از 1100 اورولوژیست داریم که از بهترین فارغ التحصیلها و متخصصانی هستند که در سراسر کشور پخش هستند. من به جرات میتوانم بگویم که زندگی خانوادگی حرفهای من در دنیا بیسابقه است. من سی سال است که معلم هستم و الان با افتخار میتوانم بگویم با اتکا به همین بچههاست که بسیاری از مریضها دیگر احتیاجی ندارند به تهران بیایند و کارهای فوق تخصصی در همان شهرها انجام میشود. ببینید اینکه در شهرکوچکی مثل بابل هزار پیوند کلیه انجام شده کار کمی نیست. ما حتی در زاهدان هم کلی پیوند داریم.
سپید: آقای دکتر پیشرفت وضعیت رشته اورولوژی در ایران را نسبت به گذشته چگونه میبینید؟
در دوران انقلاب با کمبود تعداد جراحان کلیه در کشور روبهرو بودیم به نحوی که برای 35 میلیون جمعیت فقط 150 جراح کلیه وجود داشت و اکثر جراحهایی که در ایران طبابت میکردند، خارجی بودند. به همین دلیل در سال 59 جزوهای با عنوان «به سوی خودکفایی در رشته اورولوژی» نوشتم تا تخصص و فوق تخصص در این رشته در کشور گسترش یابد، بعد از بازگشت از آمریکا در بیمارستان لبافینژاد مشغول بهکار شدم و بسیاری از عملهای جراحی را به همت همکاران در بیمارستان لبافینژاد انجام دادم و در این مدت، بخش پیوند کلیه، جراحی کلیه و اورولوژی اطفال در این بیمارستان راهاندازی شد. همچنین تربیت اولین جراح کلیه زن ایرانی که 15 سال پیش از بیمارستان لبافینژاد فارغالتحصیل شد، زمینهای را فراهم کرد که هماکنون با وجود 110 جراح کلیه زن ایرانی در منطقه خاورمیانه بینظیر باشیم. خوشبختانه مجموعه فعالیتهای انجام گرفته در این سالها باعث شده است امروزه بیش از 13 مرکز آموزش جراحی کلیه پیشرفته در ایران داشته باشیم که بیش از 1100 جراح در این مراکز فعالیت میکنند. در زمینه تحقیقاتی نیز به پیشرفتهای زیادی دست یافتهایم.
دستاوردهای ایران در رشته جراحی کلیه در منطقه خاورمیانه بی نظیر و در جهان کم نظیر است.
سپید: تا امروز چه دستاوردهایی داشتید؟
از جمله این نوآوریها میتوان به راهاندازی بخش ارولوژی و پیوند کلیه بیمارستان لبافی نژاد (سال 1360)، راهاندازی مرکز ضایعات نخاعی جانبازان، ایجاد اولین بخش جراحی کلیه اطفال در بیمارستان دکتر لبافی نژاد (سال 1375)، تاسیس فلوشیپ فوق تخصصی پیوند کلیه در ایران، تاسیس فلوشیپ فوقتخصصی جراحی کلیه اطفال (ارولوژی اطفال)، تاسیس فلوشیپ فوقتخصصی لاپارسکوپی و آندویورولوژی اشاره کرد.
تاکنون بیش از 80 مقاله در نمایههای بینالمللی پاب مد به ثبت رساندهام که باعث ارتقای نمایه شدن مقالات ایران میشود. یکی از این مقالات با عنوان مقایسه اهدای کلیه باز و لاپاراسکوپیک به روش کارآزمایی در بیست و دومین کنگره جهانی اندویورولوژی (2004) برای اولین بار در دنیا ارائه شد که بهترین جایزه جراحی لاپاروسکوپی در دنیا را اخذ کرد. همچنین تاکنون 61 بار در دنیا ارجاع شده است، زیرا این تحقیق اولین و تنها مطالعه رندومایز میباشد که در آن دلایل علمی ارجحیت انجام روش لاپاروسکوپی نسبت به جراحی باز اهدای کلیه مورد بررسی قرار گرفته است. درسال 1385 نیز به دلیل بیشترین ارجاعات از خارج کشور به عنوان بهترین مقاله انتخاب شد که از سوی ریاست جمهوری لوح بهترین پژوهشگر را دریافت کردم و نیز دیپلم افتخار پژوهش برگزیده فرهنگستان علوم پزشکی جایزه اول بالینی را در سال 1387 به خود اختصاص داد. همچنین دوبار در جشنواره رازی لوح بهترین پژوهشگر و یکبار هم به دلیل ارائه مقالات متعدد و انجام فعالیتهای مختلف آموزشی و پژوهشی نشان دانش را از سوی ریاست جمهوری وقت به عنوان عضو هیئت علمی برگزیده دریافت کردم.
منبع: http://sepidonline.ir